هنر کوچینگ شخصی: سختی های تغییر

هنر کوچینگ شخصی: سختی های تغییر

 

تغییر کردن سخته، حتی تغییراتی که خودمون دلمون میخواد!

 

مایندمپ

وقتی توی اینستاگرام یا فیلما، قصه ی تغییر کردن آدما رو میشنویم، یه حس درونی قلقلکمون میده که ما هم تغییر کنیم. کلا تغییر دادن خود و زندگی معمولا  موضوع جذابیه و اکثر آدما از ویژگی های ظاهری و  شخصیتی گرفته تا روابط و کار، دلشون میخواد که  به شکلای مختلفی تغییر و رشد کنن.

اما تغییر به جز روی جذابش، یه روی سکه ی دیگه هم داره و اونم تجربیات ناخوشاینده. دقیقا به همین دلیلم هست که با وجود اینکه دوست داریم تغییرات  مختلفی ایجاد کنیم مثل نظم بیشتر، لایف استایل سالم تر، روابط بهتر، تغییر شغل، یادگیری  و غیره، باز هم درجا میزنیم و یا بعد از شروع مسیر جدید و کمی ادامه دادن، دوباره به روال سابقمون برمیگردیم.

 

چرا اینجوری میشه؟

چون  تغییر ماهیت دوگانه ای داره.  برای تغییر، لازمه که بطور همزمان، هم از دست بدیم و هم به دست بیاریم. مشکل کار هم اینجاست که آدما  با  از دست دادن و رها کردن مشکل دارن.

 حتی اگه بدونیم اون چیزی که میخوایم ازش دست بکشیم، برامون مضر بوده، باز هم رها کردنش برامون سخته!  برای همینه که حتی موقع تغییراتی که دلمون میخواد هم چالش داریم.

سوالی که پیش میاد اینه که خوب وقتی بدونیم چیزی(رفتار/ موقعیت/...) برامون مضر بوده، باز چرا بدمون میاد ولش کنیم؟

 

محققان رفتن سراغ بررسی این سوال و به یه سری موارد از جمله  موارد پایین اشاره کردن.

 

 

چرا از، از دست دادن بدمون میاد؟

تمایل انسان‌ها به مقاومت در برابر از دست دادن، حتی زمانی که آگاه هستن که این امر براشون مفید نیست، دلایل مختلفی داره که یکی از مهم ترین اونا، پدیده loss aversion  یا جلوگیری از از دست دادن هست.

حتما میدونیم که خرس ها و شیرها اعتقادی به رشد جمعی و یا جمله هایی مثل (( هر شکست پله ایست برای پیشرفت و رشد)) نداشتن!  و به محضی که یه آدم اشتباه میکرد و جلوشون دیده میشد، یه لقمه ی چپشون میکردن.  در شرایطی که منابع غذایی و منابع زندگی محدود بودن، آدم ها به شکلی اجتنابی و بیش از حد از، از دست دادن‌ها و ریسک‌ کردن خودداری میکردن تا برای بقا تلاش کنن. خلاصه که در زمان اجدادمون و برای بقا، اجتناب کردن از هزینه های بالقوه، بسیار مهم تر از به دست آوردن ها و سودها بوده. برای همین سوگیری جلوگیری از دست دادن، یک مکانیزم بقا بوده که  در طی تاریخ تکاملی شکل گرفته.

البته الان هم این سوگیری توسط موارد مختلفی مثل جنبه های اجتماعی،  فرهنگی و فردی  نیز تقویت میشه، مثل ترجیح به ادامه دادن خوردن غذاهای ناسالم در دورهمی های دوستانه، یا تاثیر رسانه و اینستاگرام.

 

loss aversionenlightened  به این معناست که  برای آدما، اهمیت از دست دادن بیشتر از به دست آوردن هست. enlightened

 

یعنی اگه قرار باشه به یک میزان مساوی، چیزی رو از دست بدیم و یا به همون مقدار به دست بیاریم، از دست ندادن برای ما مهم تر تلقی میشه و به همین دلیل ترجیح میدیم که از تغییر ایجاد کردن و از دست دادن های بالقوه اش اجتناب کنیم.

 

 

مثالش در زندگی روزمره:

 

خرید های بیشتر از نیاز:

به دلیل احساس ترس از دست دادن، محصولاتی که به طور منطقی بهشون نیاز نداریم یا می‌دونیم که برای سلامتیمون مضر هستن رو میخریم.

 

روابط عاطفی سمی:

در مواقعی که میدونیم دیگه رابطه قابل موندن نیست، باز هم به دلیل از دست ندادن در اون می مونیم.

 

سبک زندگی:

عادات و روتین هایی که میدونیم مفید نیستن مثل سبک تغذیه ناسالم و خوابیدن نامنظم  رو بخاطر راحتی و لذت، کنار نمیذاریم.

 

تصمیمات مالی:

برای از دست ندادن پولمون، از سرمایه گذاری های خوب نیز اجتناب می کنیم.

 

تغییر شغل/ رشته:

حتی اگه بدونیم تغییر شغل/تحصیل برامون مناسب تره باز هم رها کردنشون برامون سخته.

 

تأثیر هیجانی:

 زمانی که بخوایم با از دست دادن مواجه بشیم، ممکنه احساساتی مثل ترس، اضطراب و ناامیدی رو تجربه کنیم. این احساسات می‌تونن به حدی شدت داشته باشن که فرد رو تحت تأثیر قرار بدن که اقداماتی انجام بده تا از این، از دست دادن، اجتناب کنه.

 

 تأثیر مالکیت:

آدما معمولاً به اشیاء /تجربیات/وضعیت‌هایی که در حال حاضر مالکش هستن، ارزش بالاتری اختصاص می‌دن. این مسئله به عنوان "اثر موجودیت" شناخته می‌شه. حتی اگر چیزی مفید یا ارزشمند نباشه، مالکیتش منجر به ایجاد احساس پیوند و ارزش دادن بالاتر از حد حقیقی، براشون  میشه که باعث میشه  از دست دادن ها براشون سخت تر از حالت حقیقی نشون داده بشه.

سوگیری هزینه:

تمایل به ادامه دادن سرمایه‌گذاریتون (زمان، پول، تلاش) به دلیل اینکه قبلاً در اون سرمایه‌گذاری کردین هست، حتی اگه مفید نباشه! مثل سینمایی که میریم و تا آخر فیلم می شینیم با وجودی که اصلا فیلم رو دوست نداریم، چون بلیط خریدیم و این همه راه اومدیم.

 

 عدم قطعیت و ریسک گریزی:

عدم قطعیت درباره ی دستاوردهای آینده، در قبال داشته های فعلی، میتونه اضطراب آور و ترسناک باشه به حدی که آدما ترجیح میدن با وضعیت ناخوشایند  کنونیشون بمونن ولی ریسک به دست آوردن فرصت های بهتر رو انجام ندن تا از خطرات و عدم قطعیت های بالقوه مرتبط با آینده اجتناب کنن.

 

قاب بندی و ادراک:

چگونگی تعریف شدن یک موضوع در ذهن ما بسیار مهمه چون نوع نگرش ما نسبت به  اون موضوع رو تحت تأثیر قرار می‌ده. یعنی نحوه ی توصیف شدن یک موضوع می‌تونه احساسات ما رو تحت تأثیر قرار بده و حتی وقتی که از نظر منطقی بدونیم موضوع مفید نیست، همچنان هیجان و انزجار رو در ما ایجاد کنه. این نشان می‌ده که احساسات و تفسیرهای عاطفی ما  در تصمیم‌گیری‌هامون، نقش مهمی ایفا می‌کنه.

 

تصور کنید فردی به نام سارا وجود داره  که سال‌هاست در یک شغل مشغول به کاره. او اغلب اوقات از احساس گیر افتادن و نداشتن رضایت از شغلش شکایت می‌کنه. برای همین میخواد، تغییر شغل بده و حتی به مسیرهای جدیدی که با علاقه و شوق‌ او همخوانی داره، تحقیق کرده .

اما وقتی  درباره ی مزیت های تغییر شغلش با دوستان و خانواده‌اش صحبت می‌کنه، اون ها با نظراتی مثل

-میخوای ای همه سابقه، اعتبار، زمان و انرژی که پای این کار گذاشتی رو رها کنی و دوباره از صفر شروع کنی؟

-شغلت امنیت مالی داره، میخوای از دستش بدی توی چیزی که معلوم نیست؟

-روت میشه دوباره از صفر شروع کنی؟

-از تو نگذشته؟

-از هم سنات عقب نمیفتی دوباره از سر شروع کنی؟

- و ...

 

شنیدن این نظرات موقعیت رو به گونه‌ای قرار می‌ده که چارچوب ذهنی سارا برای تغییر دادن شغلش رو معادل از دست دادن همه چیزی که تا الان به دست آورده میکنه.

 

حالا سارا با وجود اینکه نیازش به تغییر رو میفهمه و خواستار بیشترین رضایتمندی برای خودش هست، چارچوب ادراکیش از تغییر شغل معادل "از دست دادن مطلق و تمام مزایاها" میشه که باعث برانگیخته شدن احساسات قوی مثل ترس، انزجار و اضطراب از دست دادن ثبات و اعتباری میشه که در طول سال‌ها به دستشون آورده‌. این احساسات براش به یه مانع اصلی تبدیل می‌شه.

 

 انزجار هیجانی نسبت به این از دست دادن اعتبار و تایید هایی که الان داره، درک منطقی سارا رو برای اینکه تغییر شغل می تونه در آینده براش رضایت بسیار بیشتری رو به همراه بیاره، تحت تأثیر قرار می‌ده.

 

در این مثال، چارچوب ذهنی ایجاد شده، تغییر احتمالی  شعل رو = از دست دادن ها معنا میکنه که باعث اتصال هیجانی و چسبیدن  به وضعیت کنونی می‌شه،

اون وقت سارا میگه که میخواد شغلش رو  تغییر بده  و از نظر منطقی درکش میکنه اما  در عمل، انجامش نمیده.

 

 

چگونگی تعریف شدن یه موضوع در ذهن ما بسیار مهمه چون نوع نگرشمون و احساساتمون نسبت به اون موضوع رو تحت تأثیر قرار می‌ده. به شکلی که حتی وقتی از نظر منطقی بدونیم موضوع مفید نیست، باز هم رهاش نمی کنیم. این نشون می‌دهد که احساسات و تفسیرهای عاطفی  در تصمیم‌گیری‌هامون، نقش مهمی ایفا می‌کنن.

 

مثال شخصی:

 وقتی میخوایم تغذیه سالم تر و ورزش بیشتری به سبک زندگیمون اضافه کنیم اما، سبک زندگی سالم رو خسته کننده و سرشار از غذاهای بدمزه و از دست دادن  خوشی ها و لذت ها بدونیم، اون وقت علی رغم اینکه میدونیم تغییر به زندگی سالم خوبه، اونو به تعویق میندازیم و انجام نمیدیم.  در حالی که این فقط چارچوب داستانی ذهنی ماست و در دنیای واقعی افراد مختلفی هستن که سبک های زندگی سالم و جذاب با غذاهای خوشمزه رو برای خودشون طراحی کردن

 

تأثیرات اجتماعی و فرهنگی:

هنجارهای اجتماعی، فشار همسالان و ارزش های فرهنگی  هم می تونن مانع تغییر مطلوب بشن. وقتی که میدونیم انجام کاری برامون خوب نیست اما بخاطر نگرانی از نظر دیگران، طرد شدن یا قضاوت شدن اون رو انجام نمیدیم.

 

مثال از قضاوت ها و فشارهای اجتماعی:

خیلی زوده که بخوای این موقع شب بخوابی  و 5 صبح پاشی! این نمونه جملات، مانع تنظیم خواب مناسب برای افرادیه که ریتم خواب بدنشون چکاوک هست.

 اگه 5 صبح بیدار نشی و عضو کلوب 5 صبح نباشی موفق نخواهی بود، مانع تنظیم خواب مناسب برای افرادیه که ریتم خواب بدنوشن جغد هست.

 

حس آشنایی و ناحیه راحتی:

ما ناحیه ی راحتیمون رو دوست داریم. حتی اگه تغییر یک گام مثبت رو به جلو باشه، عمل کنار گذاشتن چیزهای آشنا می تونه احساس  اضطراب، استرس، ترس یا ... رو درست کنه. این تأثیر عاطفی می تونه بر تواناییمون برای مقابله با تغییر تأثیر بذاره.

 

 

TED Talk Time

enlightenedتد تاک پیشنهادی: جنگ میان خود کنونی و خود آینده

دیدین که میگن انگار دو تا صدا توی سرمه که باهم جنگ دارن؟ این ویدیو درباره ی تعارض بین دو صدای درون سر که خود کنونی و لذت هاش الانش، با خود آینده (پیامد های انتخاب الان روی آینده) صحبت میکنه.

 

خلاصه: بیزاری از دست دادن، حتی زمانی که میدونیم این ها برامون مفید نیستن باعث میشه که دست کشیدن و از دست دادن عادات و رفتارهای قبلی برامون سخت بشه. که علت این  سختی ها عوامل تکاملی، عاطفی و شناختیه. این فعل و انفعالات پیچیده سوگیری ها و احساسات می تونه بر تصمیم گیری منطقی غلبه کنه و رها کردن چیزها، رفتارها یا موقعیت هایی که به طور میدونیم برامون سودمند نیستن رو چالش برانگیز کنه.

 

 

نکته ای که مهمه یادآوری کنیم اینه که قرار نیست سیاه وسفید فکر کنیم. رفتار ما برای تغییر در حوزه های مختلف زندگیمون متفاوته و این طور نیست که در هیچ حوزه ای تغییر نکنیم. اما صحبت اصلی اینجاست که  تغییراتی که مدت هاست دلمون میخواد انجام بدیم و باهاش چالش داریم رو چظور ایجاد کنیم؟! یا تغییراتی که فکر میکنیم از پسشون بر نمیایم؟چطوریه که بعضی افراد تغییرات بزرگی رو در زندگیشون خلق میکنن؟

 

برای جواب به این سوال؛ مطالعات مختلفی انجام شده که نشون داده برای تغییر نیاز به درک مکانیزم تغییر داریم که در مقاله ی بعدی به اون میپردازیم.

mailتمرین:

دربین موارد بالا کدامیک به تعداد بیشتری برای شما تکرار شده است؟

با توجه به تمرین مقاله ی قبلی، کدامیک از مورد/موارد بالا میتونن مانع تغییر شما در حوزه ی که انتخاب کردین بشن؟

(لطفا روی این سوال ها در اوج احترام و شفقت ورزی با خودتون فکر کنین.)

چه مستندات منطقی و محکمی نشون میده این موارد واقعا درستن؟

اگر این مورد نبود، زندگیت چقدر متفاوت میشد؟

اگه بخوای یه قدم آسون برای رفتن به سمت این تغییر برداری، اون قدم چیه؟

 

enlightenedمقاله ی بعدی: درک مکانیزم تغییر

 

منبع:

برگرفته از کتاب COACH YOUR SELF

 

 

 


نظرات (0)

در این قسمت نظر خود را با ما در اشتراک بگذارید