هنر کوچینگ شخصی
این زندگی تو هست، میخوای باهاش چی کار کنی؟
سوال بالا روی جلد کتاب Coach your self اولین جاییه که توجه رو جلب میکنه. نویسنده های کتاب در حوزه های مختلفی مثل فلسفه، کسب و کار، هوش مصنوعی و روانشناسی تحصیلات دانشگاهی داشتن و وعده ی اونا اینه که، بدون اینکه آرزو فروشی کنن، تکنیک ها و استراتژی های موثری رو برای تغییر دادن دلخواه خودمون و زندگیمون ارائه میدن. برای همین توی میکرولرنینگ این بخش، سراغ این کتاب و تمریناتش میریم و مجموعه مقالات کوچیکی رو بطور منظم و درفضای صمیمی جلو میبریم.
مایندمپ این بخش:
خوش آمد گویی به تغییر:
حتما میدونین که زندگی مدرن و دنیای امروز دائما در حال تغییره و این سرعت تغییر میتونه زندگی رو برامون سخت و ناخوشایند کنه، مثل حس مواجه شدن با انبوه اطلاعات جدید و زمان ناکافی برای یادگیری، منقضی شدن یا بی اهمیت شدن دانسته ها و یادگیری های قبلی، اتوماتیک شدن مهارت هامون با جایگزین های اتوماتیک، هوش مصنوعیو غیره.
برای همینه که این روزا هرجا رو نگاه کنی میبینی که آدم ها و بیزینس ها حسابی تلاش میکنن تا آینده نگر تر بشن و از قبل، خودشون رو برای تغییرات مختلف آینده ای که حتی درست نمیدونن چیه، آماده کنن.
فکر و حس شما نسبت به تغییر چطوریه؟
سرعت بالای تغییر، تعداد گزینه های پیش رو و فرصت های موجود برای انتخاب رو انقدر زیاد کرده که دیگه به جای حس خوب، گیج شدن، اضطراب، آشفتگی و کلافگی به افراد/سازمان ها دست میده. مثلا شما میتونی کارمند بشی یا فریلنسر باشی، میتونی هر جایی سفر کنی، هر سبک زندگی، هر شغلی، هر منبع درآمدی، هر استایل و مسیری که بخوای رو انتخاب کنی و این تعداد از انتخاب که در ابتدا جذاب بنظر میرسید، به مرور یه پارادوکس ایجاد کرد.
ویدیو پیشنهادی برای علاقه مندان: تدتاک پارادوکس انتخاب که میتونین زیرنویس فارسی رو هم براش فعال کنین.
برای همینه که این روزا حتی فیلم دیدن و تفریح هم میتونه تبدیل به یه احساس آزاردهنده بشه که نکنه بهتر بود انتخاب دیگه ای میکردم! اصطلاح های FOMO -FOBO که ترس از دست دادن گزینه های بهتر و ترس از دست دادن تجربیات بیشتر هست، مرتبط با همین شرایطه.
ویدیو پیشنهادی برای علاقه مندان: ویدیوی تدتاک FOMO-FOBO برای تصمیم گیری موثرتر، که میتونین زیرنویس فارسی رو هم براش فعال کنین.
با تمام این اوصاف و تلخی ها و شیرینی ها!
وقتی واقع بینانه نگاه کنیم میتونیم ببینم که در دل هر تغییر، هم فرصت وجود داره و هم تهدید.
کلامی از طرف جوناس ریدرسترال و کیل نوردستروم
چه خوشتون بیاد چه نه، تغییر رو نمیشه روشن یاخاموش کرد. در حال حاضر جریان تغییر، خارج از کنترل در حال ادامه یافتنه. اگه دستتون رو روی اون بذارین تا متوقفش کنین میبینن که مثل جریان آب در همه ی جهات پخش می شه و اگه تغییر رو نادیده بگیرین و بیخیالش بشین، در موج جریان هاش غرق خواهید شد».
‘Like it or not, change cannot be turned on and off. At the moment it is flowing uncontrollably. Put your hand over it and the water will spread in all directions. Sit back and you will drown.’
Jonas Ridderstrale, Kjell Nordstrom, Funky Business2
بمباران اطلاعات و انتخاب
تغییرات زیاد دنیای امروز باعث شده که انسان به میزان زیادی مجبور به صرف انرژی زیاد برایتصمیم گیری و همینطور تغییر باشه. مثلا اگه شما در شغلتون تغییر و رشد نکنین، به زودی رقباتون جایگرینتون خواهند شد!
پارادوکس اینجاست که انسان امروزی نیاز داره تغییر کنه و با تغییرات محیطی و دنیا سازگار بشه، در حالی که در درونش به امنیت، ثبات، قطعیت و اطمینان احتیاج داره.
ترس از تغییر:
ما آدما معمولا از تغییر میترسیم. از آینده بیم داریم و ترجیح میدیم که اوضاع به روال سابق خودش (یعنی به گونه ای قابل پیش بینی) برامون باقی بمونه چون حس امنیت بهمون میده و مغز انسان، امنیت رو به شادمانی و رضایتمندیش ترجیح میده!
ترس از تغییر و عدم قطعیت ها و دنیای ناشناخته ی بعد از اون هست که باعث میشه تا در کاری که دوسش نداریم، رابطه ای که دیگه نمیخوایم یا وضعیت زندگی که برامون تلخه، بیرون نیایم! چون از دنیای ناشناخته ی تغییر و مبهم بودن آینده اش میترسیم. گاهی وقتا، تصور میکنیم که اگر ما کاری نکنیم اوضاع هم به همین منوال باقی میمونه وتغییر نمیکنه، مثل تعویق انداختن تصمیم گیری در باره ی یه موضوع مهم، در حالی که این فقط یکخودفریبیه! و بدترین تصمیم ممکن!،چون توی این حالت، ما کنترل اوضاع رو از خودمون گرفتیم و به محیط بیرون دادیم.
چی شد که اینطوری شد؟
راستشو بخواین، ما قبلا با تغییرکردن راحت تر بودیم. وقتی بچه بودیم،انطباق پذیری خوبی با محیط پیرامون و تغییر یافتن داشتیم، ولی به مرور هر چقدر بزرگتر شدیم، تغییر برامون سخت تر شد تا جایی که الان حتی تغییراتی که خودمون میخوایم انجامش بدیم هم سخت شده. زمانی که تغییراتی که انتظارش رو داریم محقق نمیشه، نا امید میشیم و متاسفانه انواع برچسب های محدود کننده و بی رحمانه رو به خودمون میزنیم. (مثل من تنبلم، من ضعیفم، نمیتونم تغییرش بدم، من بی عرضم، من اهمال کارم و غیره) و این برچسب های بی رحمانه رو عمیقا می پذیریم.
حقیقت تلخ اینجاست که با رویاهای خودمونم همین کار رو میکنیم و به تدریج و با گذر زمان رویاهامون رو رها میکنیم و به سراغ کارهای راحت تر و یا کارهای مورد تایید دیگران/جامعه می ریم.
به گفته ی نویسندگان این کتاب، تکنیک های این کتاب کمک میکنه تا مثل انسان های موثری که تونستن تغییر کنن، ماهم شجاعت تغییر کردن و ابزارهای لازم برای تغییر کردن رو به کمک هنر کوچینگ شخصی به دست بیاریم.
اما کوچینگ چه طوری میتونه کمکمون کنه؟
کوچینگ کمک می کنه تا این سه مورد رو به صورت عمیق از خودمون بپرسیم:
- من می خوام با زندگیم چه کار کنم؟
- چه چیزی من رو از انجام دادن این کارها باز می داره؟
- قراره برای حل این موانع چی کار کنم؟
پاسخ دادن به این سوالا، زیاد آسون نیست. برای همین کوچینگ زندگی کمک می کنه تا پاسخ های مناسب خودتون (یعنی جواب های قلبی خودتون) رو پیدا کنین.
به بیانی دقیق تر، کوچینگ در این زمینه ها کمک میکنه:
- اینکه شفاف سازی کنین که از زندگیتون چی می خواین.
- شناسایی ارزش های درونی و تعیین اهداف موثر برای خودتون.
- مانتیور کردن روند پیشرفتتون در طول مسیر.
- خارج شدن از ناحیه ی امنتون.
- به تعهداتتون پایبند باشین.
- به طور منظم ایده ها، برنامه ها و روند اقداماتتون رو ارزیابی و بررسی کنین.
- بفهمین چیا در زندگیتون واقعا مهمه و از این طریق بین انبوه انتخابا و تغییرات سریع دنیا، زندگیتون رو راهبری و سازمان دهی کنین.
- از زندگی اتوماتیک وار دربیاین و خودآگاهانه تر زیست کنین.
- تعادل کار/زندگی ایجاد کنین.
- مدیریت تعارض موثر انجام بدین.
- افزایش بهره وری داشته باشین.
- رهبری موثر کنین.
- کار تیمی موثرتر انجام بدین.
- روابط بهتری رو خلق کنین.
- و غیره.
کوچینگ، چه علومی رو شامل میشه؟
کوچینگ از زمینه های مختلفی مثل نوروپلاستیسیته، علوم رفتاری، علوم مدیریت و کسب و کار و غیره استفاده می کنه.
با وجود گستردگی ها و تنوع های خدمات کوچینگ، مورد مشترک میان تمام شون، چیزی نیست به جز
"تغییر".
ادامه دارد...
نظرات (0)
در این قسمت نظر خود را با ما در اشتراک بگذارید