آیا میتونین این سه حس رو از هم جدا کنین؟ تنهایی،ملال، پوچی
ملال، بیحوصلگی (Boredom)، تنهایی (منظور در اینجا انزوا) و پوچی (Emptiness) حس هایی هستن که خیلی وقتا با هم اشتباه گرفته میشن. مثلاً ممکنه حس تنهایی کنی در حالی که در حقیقت دچار بی حوصلگی Boredom شدی یا ممکنه حس گرسنگی یا خستگی کنی در حالی که درگیر ملال Boredom شدی.
مهمه بدونی که این سه تا حس فرق دارن و مهمه بتونی از هم تشخیصشون بدی که کدوم یکی از اینها به سراغت اومده، چون هر کدومشون نیاز به پاسخ متفاوتی دارن. متاسفانه توی دنیای مدرن، وقتی این احساسات ناخوشایند سراغت میاد، دنیای بیرون سریع راههای زیادی برای فرار بهت پیشنهاد میده؛ مثل سوشال مدیا، خوردن خوراکیهای مختلف، بازی کردن یا حتی انجام کارهای به ظاهر مفید. غافل از اینکه فرار از این حس، برات هزینههای سنگینی داره! این حس ها، یه آلارم درونیه که لازمه به پیام پشتشون توجه کنی تا بتونی پاسخ درست و مناسب رو بهشون بدی. در این مقاله نگاهی دقیق تر به این وضعیت ها میندازیم.
1- تنهایی و انزوا
توی این مقاله، وقتی میگیم "تنهایی"، منظورمون انزوا (Loneliness) هست نه خلوت (Solitude). خلوت معمولاً چیز مثبتیه که آدمها برای آرامش و رهایی از شلوغی زندگی میخوان. اما انزوا یه تجربه دردناکه. (در مقالات آینده به موضوع خلوت Solitude می پردازیم).
انزوا میتونه هم بین فردی باشه و هم درونی.
انزوا بین فردی: تنهایی بین فردی مثل جدا افتادگی از دوستانه. در تنهایی بین فردی، ممکنه دلتنگ کسانی باشیم که از دست دادیم یا مدتیه که اونارو ندیدیم و...
تنهایی درونی intra-psychic: نوعی بیگانگی درونیه. وقتی فرد از احساسات درونیش و دنیای درونش دور هست.
این قطع ارتباط درونی با خود که میتونه نشونه هایی مثل بی حسی feel numbing (تصور میکنین احساسی ندارین) داشته باشه، باعث میشه به شدت احساس انزوا و تنهایی کنین.
وقتی که شما از احساسات درونیتون دوری کنین، برقراری ارتباط معنا دار با دیگران هم براتون سخت میشه و اینجوری انزوای شما بیشتر و بیشتر میشه.
توی این مدل تنهایی، انگار شما یه جایی درونتون، خودتون رو از خودتون (و دیگران) پنهان کردین.
برای همینه که در تایم کوچ همیشه یکی از معدود قانون هایی که وجود داره، حفظ ارتباط نزدیک درونی با خودتونه.
2- ملال (Boredom)
ملال ترجمه های مختلفی داره مثل دلزدگی، کسالت، بی حوصلگی و... که همه ی ما تجربه اش کردیم. وقتی که هیچچیز جالبی نمیبینیم/ حوصلهمون سر میره و گذر زمان به نظر میرسه خیلی کند شده. وقتی که توجه و تمرکز شما پایین میاد و حس دل زدگی میکنین شاید ساده ترین مثالش، غروب جمعه ها و یا گفتن خسته نباشد استاد های آخر کلاس باشه.
اشتباهی که افراد میکنن اینه که به محض این احساس ها سراغ موبایلشون میرن در حالی که این احساس میتونه فرصتی باشه برای پیدا کردن معنا و مسیرهای جدید. لازمه یاد بگیریم به پیام پشت این بیحوصلگی توجه کنیم. ملال میتونه باعث خلاقیت و خلق مسیرهای جدید در زندگیتون بشه.
3- پوچی (Emptiness)
ما از کلمات برای ثبت تجربیات ذهنی خودمون استفاده می کنیم. زبان به ما کمک میکنه مثل مجسمهسازی، یه خاک بیشکل (حس احساس تجربه درونی) رو به شکلی واضح و قابل درک تبدیل کنیم. وقتی بتونیم تجربیات ذهنی رو نام ببریم، حس پایداری بیشتری پیدا میکنیم و بهتر خودمان رو میشناسیم.
داشتن حس مالکیت بر خودمان، یعنی اینکه بدانیم چه کسی هستیم، چه احساسی داریم، چه میاندیشیم و چه میخواهیم. این موارد حس امنیت و ثبات به ما میدهد.
Self-ownership is stabilizing: i.e., this is who I am, this is my body, these are my thoughts, my feelings, my motivations, my preferences.
اما برای بعضی از ما، توجه به دنیای درونی، میتونه احساس دردناکی از پوچی رو به همراه بیاره. گویی که (انگار که) کلمات برای پر کردن خلأ درونی کوچبک و ناکافیه. این ترس از پوچی، باعث میشه که احساس کنیم در درون خودمون گم شدیم و نمیتونیم به ریشههای وجودی درونمون متصل بشیم. برای فرار از این احساس، ممکنه به دیگران بچسبیم و افکار، عقاید و احساسات اونارو (به جای کشف کردن خودمون)، برداریم (حرفایی که از دهان ما درمیاد ولی در اصل حاصل افکار و عقاید دیگرانه...این اتفاق با سوشال مدیا داره تشدید میشه). حتی ممکنه به روش های مخرب مثل اعتیاد به موبایل و... عمل کنیم تا حواسمون رو از درد درونی و احساسات دردناک پرت کنیم. ( Epstein, 1989; Levy, 1984).
شما می تونین بین دیگران باشین و باز حس تنهایی کنین (انزوا)، در حالی که حتی زمانی که شما ارتباط خوبی با دیگران دارین ممکنه حس ملال و دلزدگی از یه فعالیت کنین و بی حوصله بشین. در نگاه ساه میشه گفت نداشتن افراد برای به اشتراک گذاری تجربیات با اون ها و عدم اتصال به احساسات درونیتون باعث انزوا و تنهاییه، اما برای ملال، شما میتونین بین دایره دوستانتون باشین و حس بی حصولگی کنین مثل خسته نباشید های آخر کلاس که با دوستان هماهنگ میکردیم بگیم.
بعد از تشخیص درست حس، چه کار کنین؟
رفتارتون رو بررسی کنین. آیا شما انرژی و زمان کافی رو برای شناسایی حستون و انعکاس تجربه درونیتون اختصاص میدین؟ یا با کارهای مختلف مثل گوشی دست گرفتن، خوراکی خوردن و هر نوع حواس پرتی دیگه، از تجربه این حس ها اجتناب می کنین تا به هر قیمتی شده اون حس ناخوشایند رو سرکوب کنین؟
آسون ترین کار اینه که احساسات ناخوشایند رو عقب برونین، توی این مواقع آسیب پذیر تر میشین و احتمال انجام کارهای ناموثر و یا مخرب بیشتر میشه اما لازمه تجربه اشون کنین و بعد پاسخ مناسب رو بهشون بدین. اینکه چرا الان دارین این حس رو تجربه میکنین؟ اگه این حس انسان بود، چه حرفی میخواست بهتون بزنه؟ به چی نیاز داره؟ و... با تجربه و بررسی این حس هاست که میتونین پاسخ مناسب رو بهش بدین.
چطوری تاب آوریتون رو در برابر تجربه این حس ها بالا ببرین؟
یکی از مراجعینی که با اعتیاد دست و پنجه نرم میکرد میگفت که اون اعتیاد در ابتدا راهکاری برای از بین بردن حس دردناک تنهایی (انزوا) و پوچیش بوده و به مرور اعتیادش شده، درطول مسیر جلسات تراپی، اون یاد گرفت که در صورت نیاز از دیگران کمک بخواد و اگه کسی در دسترسش نبود ( اغلب مواقع کسی نبود)، در برابر وسوسه مصرف مواد مقاومت کنه در عوض، در حالی که درد عاطفی داشت، خاطره معلم کلاس سومش رو که با وجود مشکلات رفتاری او، باهاش مهربان و با ملاحظه بود، مرور میکرد. ((یادمه که ازم می خواست تو کلاس کمکش کنم و این باعث آرامش عاطفی من میشد. اون موقع یکی از معدود مواقعی بود که احساس خاصی در زندگیم داشتم)).
مرور کردن این گذشته ی مثبت میتونست تصویر مثبت و اون حس های خوشایند رو دوباره براش تداعی کنه که سوخت کمکی مسیرش در زمان حال میشد. در مواجهه با درد بزرگ، دسترسی به دنیای درونی دیگران دلسوز (یا حتی فقط یک نفر دلسوز دیگر) میتونه تفاوت زیادی ایجاد کنه. این ممکنه شخصی باشه که در حال حاضر در زندگی شماست یا کسی از گذشته شما؛ کسی که میتونین به او مراجعه کنین یا کسی که میتونین در موردش فکر کنین؛ کسی که میشناختین یا کسی که آرزو میکردین میشناختینش.
سوالات کوچنیگ
برای تنهایی و انزوا
- چه زمانی بیشترین احساس انزوا رو میکنین؟
- تنهایی شما از چه جنسیه؟
- اگر این تنهایی یه نوتیفیکیشن باشه، بنظرت چه پیامی روش نوشته؟
- اگه فرزند داشتین و اون چنین احساسی میکرد، چه توصیه ای بهش می کردین؟
- چطوری میتونی یه قدم به خودت نزدیک تر بشی؟
- چه باورهایی درباره خودت و یا دیگران داری که روی این تنهایی داره اثر میذاره؟
- چطور میتونی رابطه ی اصیل تری رو ایجاد کنی؟
برای ملال:
- اگر میتونستین امروز رو دقیقاً به شکلی که دوست دارید بگذرونین، چه کار میکردین؟
- ملال شما از چه نوع فعالیتها یا سبک زندگیای ناشی میشه؟
- چقدر ممکنه این حس بخواد شما رو به سمت یک تغییر بزرگ و لازم هدایت کنه؟
- چه چیزی باعث میشه احساس کنین در لحظه حال دچار دلزدگی شدین؟
- اگر هیچ محدودیتی نداشتین، چه فعالیتی میتونست شما رو از ملال جدا کنه؟
برای مدیریت حس پوچی:
وقتی به زندگیتون نگاه میکنین، چه چیزهایی دراون وجود داره که قبلاً بهتون حس معنا میداد؟
چه چیزی باعث شده تصور کنین زندگیتون پوجه؟ این احساس بیشتر ناشی از نگاه بیرونیه یا درونی؟
اگر امروز قرار بود یک تصمیم کوچک بگیرین که به شما حس معنا بده، چه چیزی انتخاب میکردید؟
اگر به عقب برگردین، چه لحظاتی رو میتونین به عنوان نشانههای معنا در زندگیتون پیدا کنید؟
چه روایت هایی درباره خودتون دارین که ممکنه باعث ایجاد این حس شده باشه؟ (کوچینگ رویکرد روایتی)
نتیجهگیری
مهم اینه که بتونیم حسهای خودمون رو شناسایی کنیم و بدونیم کدوم یکی از این حالتها به سراغمون اومده. وقتی این حسها رو از هم تشخیص بدیم، میتونیم به بهترین شکل ممکن باهاشون برخورد کنیم و از فرار کردن از اونها خودداری کنیم. این احساسات بخشی از مسیر زندگیهستن و باید یاد بگیریم چطور باهاشون روبرو بشیم.
درباره ی کدوم یک بیشتر دوست دارین بدونین؟
سایر مقالات پیشنهادی:
The Pain of Boredom, Loneliness and Emptiness by Richard Nicastro, PhD
Bench, S.W. & Lench, H.C. (2013). On the function of boredom. Behavioral Sci., 3, 459-472.
Epstein, M. (1989). Forms of emptiness: Psychodynamic, meditative and clinical perspectives. The Journal of Transpersonal Psychology, Vol. 2: 61-71.
Goetz, T., Frenzel, A.C., Hall, N.C., Nett, U.El, Pekrun, R., & Lipenevich, A.A. (2014). Types of boredom: An experience sampling approach. Motivation and Emotion, 38: 401-419.
Levy, S.T. (1984). Psychoanalytic perspectives on emptiness. Journal of the American Psychoanal. Assoc. 32: 387-404.
Are you lonely or bored? Recognize the difference between the two feelings.
نظرات (0)
در این قسمت نظر خود را با ما در اشتراک بگذارید