کوله پشتی 1400 - شب سوم

کوله پشتی 1400 - شب سوم

چگونه در جنگ درون مغزمان برنده شویم؟ همه ما صداهای زیادی در مغز خود داریم . این صداها در بسیاری اوقات منتقد شدیدی در درون ما هستند این صداها ما را به سمت خشم عصبانیت و هزاران تصمیم دیگر می‌برد در درجه اول باید بدانیم مغز همه ما یک ماشین پیش‌بینی است و بسیاری از اوقات ما را از خطرات نجات می دهد ولی بسیاری از موارد تولید نگرانی های بیجا هم میکند ، قانون ماشین پیش بینی این است که شانس من را برای بقا بالامیبرد ماشین پیش‌بینی برای بقای من از احساسات استفاده می‌کند و شروع می‌کند به سیگنال دادن و من نسبت به آن سیگنال ها رفتار نشان می دهم  ولی در بسیاری از موارد باوری که در پس آن سیگنال برای خود درست کرده‌ام باور خوبی نیست فکر منفی را می توانم تغییر دهم با تغییر در جسم مانند تمرین فیزیکی ، پیاده‌روی و... ولی باور منفی را به سختی می توان تغییر داد.

 چطور میتوانم جنگ در مغزم را ببرم ؟ لازم است که این صدا های درون را در مسیر ارزشها و توانمندیهای خود قرار دهیم بسیاری از افراد  ذهن پر گفتگویی دارند در یک سری افراد باورهای غیر عقلانی در مغزشان غالب است در زندگی با صدای درونمان به جلو حرکت می کنیم .نزدیک‌ترین فرد به ما خودمان هستیم احساسات ما ریشه در تعامل دارد جهانی که در آن زندگی می کنیم فیزیولوژی و بدن  فیزیکی ما  و ذهن و باور و اندیشه های ما .

احساسات مانند آب و هواست و در هر لحظه از شبانه روز ممکن است تغییر کند . حالا  این صدا من را کنترل می‌کند یا من آن را کنترل می کنم ؟ خواهیم این صدای درونی را به یک مربی تبدیل کنیم نه یک منتقد ؟؟؟!

هفت درس اصلی برای برنده شدن ذهن :

1- مرحله صفر : بپذیرم که من میتوانم در حلقه کنترل خودم یک کاری برای حال خودم انجام بدهم حداقل زاویه نگاه هم را تغییر بدهم و من حق انتخاب دارم .

2-مرحله یک : شناخت نشانه ها و لنگرگاه ها ، آیا ما در مقابل احساسات خود فرار میکنیم؟ قایم می شویم یا می جنگیم؟ چاله هایی که در فضای احساسات در آنها گیر می کنم را بشناسم و برایش کاری انجام بدهم.

 3-مرحله دو : تغییر در استراتژی هایم است. عادت های جدید ایجاد کنم برای آن که درون چاله ها گیر نکنم میزان و  لحن صدای درونم را تغییر بدهم. باورهایی که در ذهنم است را تغییر بدهم. وارد چرخه بازخورد جهنمی نشوم. مشکل را حل کنم با آن مقوله در ذهنم کنار بیایم. حرکت کنم از غم و غصه و مشکل و سوگی که خودم برای خودم ایجاد کرده ام حرکت کنم.

4-مرحله سوم : احساساتمان را در ۱۴۰۰ واقعی کنیم چقدر از این حرف ها واقعی است یا صرفاً یک ماشین پیش‌بینی ست و واقعیت نیست .

5--مرحله چهارم:  حواسمان به گفتگوهای درونی مان باشد جایی که دارد نق و ناله و شکایت می‌کند جایگزینی برایش پیدا کنیم. بجایش آواز بخوانیم یا یک گفتگوی کودکانه راه بیندازیم .

6-مرحله پنجم : باید بتوانیم با خودمان صحبت کنیم رفیق خودم باشم و در مسیر با خودم گام بردارم میدان جنگ ذهنمان را تبدیل به میدان صلح کنیم. لازم است صحبت کردن را یاد بگیریم اما  نه فقط با دیگران ، مهمتر  صحبت کردن با خودمان را یاد بگیریم.

7-مرحله ششم : احساسات سرنوشت زندگیم را تعیین می کنند، احساسات داده‌اند و بخش زیاد احساساتم ناشی از معنایی است که من به  اتفاقات میدهم اتفاقات در بیرون رخ می‌دهد اما این ما هستیم که به آن اثر و اتفاق معنا می دهیم . 


نظرات (0)

در این قسمت نظر خود را با ما در اشتراک بگذارید